عکس : The first swiming lesson

The first swimming lesson


دیگر نوشته : خدای من .خدای خوب و مهربان

همه اش از بازی با کبریت شروع شد. از زور بیکاری نشستیم و یک جعبه کبریت را جلومان خالی کردیم. عین قدیم ها که برق می رفت و لذا تلویزیون دو کاناله مان هم روشن نمی شد تا راز بقا نگاه کنیم و در عوض جلوی چراغ نفتی می نشستیم و  کبریت ها را روی هم می ریختیم و باید نوبتی جوری کبریت ها را برمی داشتیم که بقیه تکان نخورند. از بیکاری دور همی بهتر بود! بعد یک بسته کیت کت سوغاتی رسید که گوشه اش یک بسته بازی به نام جنگا داشت و همان کبریت بازی خودمان بود، اما درست و حسابی تر! بعد یک مونوپولی فرد اعلا رسید و شدیم کاسب مجازی و خانه و هتل می خریدیم و سر قیمت زمین با هم چانه می زدیم و من یاد بچگی ام می افتادم که بچه بزرگ های فامیل دور هم می نشستند و ایروپولی بازی می کردند و ما را داخل آدم حساب نمی کردند و ما هم فکر می کردیم که چقدر بازی سختی است. پس می رفتیم سر وقت همان منچ خودمان که محض رضای خدا یک بار هم نمی شد که رنگ هایش درست روی هم چاپ شده باشد، اما کافی بود تا برش گردانی تا مارپله ای هم نمایان شود و ترس شب های بمباران را بدل به عیش دوران کودکی کند.


باقی در  ادامه مطلب



ادامه مطلب ...