Funny Games

فیلم « بازی‌های مسخره» ( Funny Games) ماجرای زن و شوهر و فرزندشان است که در تعطیلات برای قایق‌سواری و گلف به ویلایشان می‌روند. هنوز درست و حسابی در ویلا جا نیفتاده‌اند که مرد جوانی با لباس گلف، برای قرض گرفتن تخم‌مرغ سراغ‌شان می‌رود و با شکستن پی‌درپی‌ تخم‌مرغ‌ها در راه دوباره برمی‌گردد و درخواستش را خیلی مودبانه تکرار می‌کند. او می‌گوید که همسایه ویلای کناری باید غذا بپزد و مجبور است این تخم‌مرغ‌ها را به آنها برساند. دوست جوان دیگرش هم با لباس گلف به او اضافه می‌شود و با تکرار این درخواست و شکستن مداوم تخم‌مرغ‌ها، بازی عجیبی شروع می‌شود. آنها شروع به تهدید و شکنجه و آزار خانواده می‌کنند و در جواب به این سوال که چرا این کار را با ما می‌کنید، می‌گویند چرا نه؟ این دو جوان پل و پیتر بارها به آنها می‌گویند که بازی را خود زن و شوهر با نافرمانی‌شان شروع کرده‌اند. این آزار به اسم "بازی" شکل می‌گیرد؛ بازی حدس و گمان. بازی دستور و اطاعت. بازی خرد کردن و شکنجه. آنها به خانه این خانواده تجاوز کرده‌اند ولی می‌گویند اگر به سوالات‌شان مودبانه جواب ندهند، اگر با آنها همبازی نشوند و اگر به آنها احترام نگذارند، رنگ و غلظت بازی را بیشتر خواهند کرد و می‌کنندف تا برنده و بازنده مشخص شود. بازی آنها آنقدر جدی می‌شود که روی زنده یا مرده بودن سه عضو خانواده تا ساعت نه صبح فردا شرط می‌بندند. بعد می‌فهمیم که با همسایه ویلای کناری هم همین کار را کرده‌اند و همین بازی را با همسایه بعدی صبح روز بعد شروع می‌کنند. funny gamesFunny Games by Michael Haneke 2007 اما چیزی که در این بازی اعتراف، تجاوز، خشونت، درگیری و قتل، ذهن مرا رها نمی‌کند این است که اگر این خانواده بعد از چندین بار شکستن تخم‌مرغ‌ها دوباره به دو جوان یک شانه سالم تخم‌مرغ می‌داد، این بازی اصلا شروع می‌شد؟ آیا این دو جوان که از خشونت و خراش جسم و روح آدم‌ها تا حد جنون لذت می‌برند، درست می‌گفتند که باید از اول با آنها مودبانه و موقرانه برخورد می‌شد و انتظار احترام از یک خانواده ثروتمند داشتند تا آنها را به این روز نیندازند؟ ممکن بود میشائیل هانکه در این داستان که دو نسخه آلمانی و آمریکایی ( نعل به نعل) از آن ساخته، بازی را مثل یک حکومت شکل نمی‌داد که هر جور بخواهد با تو بازی می‌کند و تو اگر همبازی و همراه‌‌اش نشوی، غیرخودی هستی و شکنجه یا کشته خواهی شد؟


سکوت لورنا


وقتی «سکوت لورنا» را ببینی بی‌تردید متوجه خواهی شد که چرا برادران داردن‌ سکان سینمای متفکر جهان را در قرن بیست و یکم به دست گرفته‌اند.

ذهن این دو فیلمساز آن قدر غنی و «سالم» است که چشمه‌ای جوشان را می‌ماند؛ چشمه‌ای که تمام خاصیتش را از منابع زیرزمینی می‌گیرد و شفافیتش، خود معیاری برای سنجش پاکی طبیعت اطراف است.

سینمای داردن‌ها به تو ثابت می‌کند که هنر، چیزی جز نگاه متفکرانه به زندگی نیست. و از همین روست که با هر بار دیدن فیلم‌های این دو برادر بلژیکی، ذهن تو آنچنان درگیر می‌شود که به جای فکر کردن به پردازش قدرتمند، دیالوگ‌های روان و حتا بازی‌های شگفت‌انگیز، به مفاهیم عمیقی چون «خودشناسی» می‌اندیشی و از نو همه چیز را برای «خود»ت تعریف می‌کنی: زندگی، دیگران و عشق.
(gurab.blogfa.com)