انسانهایی با برق ولتاژ قوی

انسانهای عجیبی که به نظر می آید بدنشان از برق ولتاژ قوی برخوردار است،بسیار نادرند.علم پزشکی نیز از توضیح در مورد علت این امر عاجز مانده و از این جهت این موارد را نادیده گرفته و به فراموشی سپرده است.برای مثال:(دکتر اشکرفت) به هیچ یک از مطالب شگفت آوری که در این مورد می شنید اعتقاد نداشت و این سخنان را بیهوده می پنداشت.تا اینکه با دختر جوانی که از بدنش ولتاژ بالایی بر خوردار بود ملاقات کرد و به منظور امتحان به بدن وی دست زد.چند لحظه بعد هنگامیکه چشمان خود را باز کرد دریافت که طاقباز روی زمین افتاده و دوستان نگرانش گرداگرد او را گرفته اند.این دختر عجیب که (جنی مورگان) نام داشت یکبار دیگر نیز یک بار دیگر نیز مرتکب چنین کاری شده بود.جنی در سال 1895 در نزدیکی (سدالیا) واقع در ایالت (مسیوری) بدنیا آمد .او در نوجوانی دختری نحیف و عصبی بود.تا سن چهارده سالگی هیچ پدیده شگفتی  که توجه همگان را نسبت به وی جلب کند وجود نداشت.بعد از آن به طور ناگهانی و بدون هیچ دلیل روشنی حکم یک باطری را پیدا کرد.زمانی که به دسته تلمبه دست میزد از نوک انگشتانش جرقه هایی جهیدن میگرفت و ولتژ این جرقه ها به قدری قوی بود که به انگشتانش آسیب می رساند.البته هنگامیکه کسی بدن وی را لمس میکرد تحت شرایط خاصی که جریان الکتریسیته به بدن آنها منتقل می شد درد ناشی از جرقه ها دو چندان میشد.البته این پدیده در نظر جنی منفور و شوم بود زیرا به خاطر همین موضوع تعداد زیادی از دوستان خود را از دست داده بود.خصوصا اینکه بازی با گربه های خانگی یکی از سرگرمی های وی بود ولی گربه ها بعد از چند بار که در اثر تماس با جنی دچار برق گرفتگی شدند از دست او فرار میکردند این نیروی عجیب با گذشت زمان کاهش یافت وتا سن بلوغ کاملا از بین رفت و جنی دوباره توانست مانند یک زن جوان عادی از زندگی خود لذت ببرد.
در سال 1877 روزنامه ها و مجلات پزشکی وجود یک شخص دیگر به نام (کارولین کلیر)از اهالی (باندن) واقع در (انتاریو) را گزارش کرده اند که بدنش مانند یک باطری عمل می کرد.کارولین در سن هفده سالگی 65 کیلو گرم وزن داشت و به همراه والدین و شش خواهر و برادرش زندگی می کرد.در این سن او ناگهان بیمار شد و اشتهایش را از دست داد و نیرویش تحلیل رفت.پزشکان نتوانستند علت بیماری را کشف کنند و او به تدریج آنقدر ضعیف شد تا وزنش به کمتر از 45 کیلوگرم رسید.سپس کارولین گرفتار نوعی تغییرات روحی و ذهنی شبیه به حملات شدید که برخی از پزشکان آن را (حالت تشنج)می نامند،شد.در این حال بدنش خشک می شد و چشمانش به نقطه ای نامشخص خیره می ماند و در زیر لب در مورد مکانها و مناظر دور دستی که تابحال ندیده بود،سخنانی را زمزمه میکرد.البته این حرفها برای کسانی که او را می شناختند،هیچ مفهومی نداشت.زیرا آنها می دانستند که این کودک ساده دل به ندرت از زادگاهش خارج شده بود.او مدت یکسال و نیم در این حالت بسر برد و زمانیکه احساس کرد شرایط روحی و جسمیش رو به بهبودی است و به حالت طبیعی برگشته است،دریافت که دچار یک پدیده ی ناخواسته دیگر شده است.هر کس که به بدن او دست می زد دچار برق گرفتگی میشد و عجیبتر اینکه او نه تنها حامل جریان الکتریسیته بود،بلکه به نظر می رسید که از خاصیت آهنربایی نیز برخوردار است،بطوریکه هرگاه یک شیء فلزی را به دست میگرفت نمیتوانست آن را از خود جدا سازد تا اینکه شخص دیگری با زور آن شیء را از دستش رها می ساخت.او نیز مانند جنی مورگان به تدریج از دست این نیروی شگفت آور و مصیبت بار خلاص شد و بعد از رسیدن به سن بلوغ دیگر هیچگاه دچار چنین حالتی نشد.این مورد توسط پزشکان مورد بررسی قرار گرفت و در تابستان 1879 گزارشی نیز برای انجمن پزشکی (آنتاریو)تهیه و ارسال شد.
در سال 1890 یک پسر شانزده ساله بنام (لوئی هامبورگر) که دانشجوی داروسازی (مریلند) بود متوجه نیروی عجیبی در بدن خود شد چیزی نگذشت که اساتید و سایر دانشجویان نیز از وجود این نیروی خارقالعاده مطلع شدند.مقامات دانشگاه انجام یک سری آزمایشات علمی و دقیق را لازم دیدند،از این رو گروهی از پزشکان و کارشناسان امور برقی گرد آمدند تا این جوان را مورد آزمایش قرار دهند.گزارشات حاکی از آن است که این عده پس از مشاهده توانایی لوئی قادر بود اشیای سنگین آهنی یا فولادی را مانند یک آهنربای قوی با نوک انگشتانش از جای خود بلند کند،شگفت زده و متحیر شدند.او میله های فلزی به قطر یک سانتیمتر و طول بیست سانتی متر را به آسانی با نوک انگشتان خود بلند می کرد و زمانی که چند سوهان آهنی را در یک ظرف آزمایشگاهی قرار دادند لوئی توانست تنها با نوک سه انگشت خود ظرف را از جا بلند کند.
نمونه ی دیگر از این قبیل افراد مربوط به شخصی به نام(فرانک مک کینستری)از اهالی(چوبلین)واقع در ایالت (میسوری) است.این مورد نیز سایر موارد ناخواسته و غیر ارادی ظاهر شده بود و صبح روزی که شب گذشته اش استراحت کافی کرده بود به اوج خود می رسید و تا پایان روز به تدریج کاهش می یافت.خصوصا در روزهای سرد،که مردم از لوازم گرم کننده برقی بودند نیروی برق به اندازه ای در بدن (مک کینستری) ذخیره میشد که مجبور میشد برای تخلیه ی این انرژی ساعتها بی هدف در خیابانها قدم بزند و در این حال مانند یک حشره کش برقی عمل میکرد.پیرامون این پدیده ی عجیب نیز تحقیقات و معایناتی صورت گرفت ولی به زودی به فراموشی سپرده شد.شواهد موجود در همه ی موارد توسط دانش بشری تایید شدند اما پاسخ قاطعی در مورد هیچ یک ارائه نشده است.

منبع مطالب:

عجیب تر از علم نوشته ی فرانک ادواردز و تر جمه ی:نیلوفر عامری-رخشنده عظیم.

arvah.net
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد